آریاناآریانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

تربچه نقلی من

هفته 35

سلام جیگر مامانی خوبی قربونت برم ؟ چه خبرا حسابی تو دل مامانی جا خوش کردی و دلت نمیخواد بیای بیرون آره؟ الان بابیی داره فوتبال میبینه و منم علاقه ای به فوتبال ندارم گفتم بیام یه سری به تربچه جونم بزنم آخه دلم خیلی برات تنگ شده ها چند روز پیش دایی مامانی اومدن خونمون آخه مرجان فوق لیسانس نطنز قبول شده خیلی خوشحالی از خودم در وکردم آخه تو شهر غریب دیدن فامیل خیلی خوشاینده گلم یه خبر بد هم دارم اینکه بابابزرگم چند روزه مریضه و تو بیمارستان بستری شده هر چند خیلی جدی نیست ولی به هر حال مامانی رو نگران کرده امیدوارم هر چه زودتر خوب بشه راستی عزیز (مامان بزرگ من) نمیتونه اسم تو رو خوب تلفظ کنه و بهت میگه آرینانا ناراحت نشی...
29 مهر 1390

هفته های پایانی

سلام گلکم خوبی جیگر مامان؟ من و بابا هم خوبیم و منتظر اومدن تو دخترم دیگه داره واسه خودش خانمی میشه و الان دیگه توی ٣٤ هفتست و دیگه داریم به لحظه موعود نزدیک و نزدیکتر میشیم هووووووووورااااااااااااااا مامانی ما هنوز هیچی واست نخریدیم اما اصلا ناراحت نباشی ها چون قراره یازدهم بریم مشهد و با مامان بزرگ جون واست خرید کنیم و من اونجا لنگر بندازم تا شما دنیا بیای مامان بزرگ میگه وزنت کمه اما من نگران نیستم چون میخوام وقتی دنیا اومدی اینقدر بهت بدم بخوری تا حسابی تپل مپل بشی       من و بابایی دوست داریم هوار هوار     ...
25 مهر 1390

من مامان میشوم

سلام مامانی خوبی تربچه مامان دیروز دست زدم به دلم یه چیز سفت اومد زیر دستم و تو نمیرفت فکر کنم سرت بود جیگرم عزیزکم روزی که فهمیدم تو، توی دلمی سوم فروردین اولین سالگرد ازدواج من و بابایی بود و ما مشهد خونه مامان بزرگ بودیم من و بابا منتظرت بودیم مامان بزرگ خاله ها رو واسه شام دعوت کرده بود و داشت کارهای مهمونی رو انجام میداد ظهر بود که من رفتم بی بی چک گذاشتم دیدم یه خط خیلی کمرنگ افتاد نمیدونستم مثبته یا نه  شب که خاله ها اومدن مامان بزرگ دلش طاقت نیاورد و موضوع رو گفت هر کی یه چیزی میگفت یکی میگفت مثبته یکی میگفت منفیه اما من احساس میکردم مثبته چون دو دفعه قبلی همون خط کمرنگه ه...
25 مهر 1390

عیدت مبارک

سلام تربچه جونم عیدت مبارک جیگر مامان چه خبرا مامانی اوضاع چطوره؟ دختر گلم دیگه حسابی خانم شده و وارد هفته ٣٣ شده و مامان هم حسابی گرد و قلمبه شده و داره منفجر میشه من و بابا هم خوبیم و منتظر اومدن تو عزیزم امروز تولد امام رضاست خیلی دوست داشتم مشهد بودم هر چند تا وقتی اونجا بودم قدر ندونستم فکر کنم از عید حرم نرفته باشم امروز زنگ زدم به خاله سمانه گفت مشهد امروز تعطیله میگفت مامان بزرگ فکر و ذکرش شده تو صبح پا میشه میگه آریانا شب میگه آریانا دایی محمد رضا هم میگه میخواد بزارت رو بخاری تا پخته بشی خلاصه که همه منتظر اومدن دختر گلم هستن  راستی تو قراره مامان بزرگا رو چی صدا...
25 مهر 1390

هلوی مامان

سلام تربچه  مامان خوبی جیگر طلا؟ چه خبرا تو دل مامان جات خوبه؟  دوباره آقای پدر رفته سر کار و من و تو باز تنها شدیم میدونی مامان جون این روزا زندگی خیلی تکراری شده آخه من این ترم دیگه کلاس ندارم و تو خونه بیکارم و به خاطر تو هم نمیتونم برم سر کار عزیزکم راستش پیشنهادهای خوبی هم بهم شده مثلا تدریس تو دانشگاه و کار تو شرکت سایپا ولی مامان به خاطر تو ردشون کرده کار خدا رو ببین وقتی من در به در دنبال کار بودم قحطی کار اومده بود حالا که من دنبال کار نیستم هی پیشنهاد میدن یکشنبه رفتم دکتر تا از وضعیت دختر گلم با خبر بشم خدا رو شکر همه چی خوب بود و من دوباره صدای قلب نازتو شنیدم قربونت برم ب...
25 مهر 1390

انتظار

سلام جیگر مامان دلم واست تنگ شده بود نفسم آخه پس کی میای تا من اون لوپای نازتو بکشم امروز بعد از چند وقت که یه گوشه تو دل مامانی آروم نشسته بودی چند تا تکون حسابی خوردی که دل مامان واست قنج زد  قربونت برم تربچه نقلی مامان   ...
11 مهر 1390

تنبل خانم

سلام تربچه من خوبی جیگر مامان؟ این روزا کمتر تکون میخوری تنبل خانم آخر هفته قراره با همکارای بابا بریم شمال بابا نگران سلامتی توی عزیزکم منم بهش گفتم دخترم دیگه واسه خودش خانمی شده  مامان بزرگ دیروز با خاله ها رفتن موجهای آبی میگه یه سرسره هست که میخواد وقتی تو دنیا اومدی از اونجا سرت بده پایین  یه بوس آبدار ...
8 مهر 1390

اولین پیام واسه دخملم

سلام عزیز دلم این اولین مطلبیه که واست مینویسم تو الان ٣٠ هفتست که تو وجود منی نمیدونی من و بابا چقدر از داشتنت خوشحالیم.  من اسم آریانا رو واست انتخاب کردم عزیزکم امیدوارم در آینده از اسمت راضی باشی . تو احتمالا تو ماه آذر به دنیا میای تربچه من نمیدونی چقدر واسه اومدنت لحظه شماری میکنم عزیزکم   ...
8 مهر 1390

روزت مبارککککککککککککک

سلام جیگر مامان خوبی؟ ما هم خوبیم عزیزکم باید مامانو ببخشی که خیلی نمیرسه واست بنویسه آخه درگیر پروپوزالم هستم تربچه مامان الانم فقط میخوام روزتو بهت تبریک بگم شکر پنیر مامان به نظر من که تو خوشششششششگلترین و ماااااااااامانی ترین دختر دنیا میشی عزیزکم  یه بوس تپلی راستی خاله سمانه هم گفته از طرفش لپتو بکشم و بگم گوگولی مگولی ...
8 مهر 1390